احساس ناب
سلام دختر دوست داشتنی مامان!
می دانی دختر دیروز وقتی هر دو بدون هیچ کفش ودمپایی کنار هم مقابل آیینه ایستادییم تو هم قد من بودی شاید چندسانتی هم تو از من بلندتر بودی لحظه ی قشنگی بود شیرینی شکوفاییت به دلم نشست می خواستم از این لذت اینجا بنویسم نمی توانم احساسی که آن لحظه داشتم را بگویم اما زیبا ترین حسی بود که تا بحال تجربه کرده بودم ! لحظه ی زیبایی بود ...لحظه ی به ثمر رسیدن میوه ی باغ زندگی ام وچه احساس خوب ناب و دلنشینی...
آن لحظه هر دو دو دنیای ناب اما جدا ازهم را تجربه می کردیم تو کاشف روزهای باطراوت نوجوانی ومن کاشف روزهای گرم میانسالی تو در فکر لاک وکتاب وگلسر ومن درگیر ودار مشغله های زندگی ...
دخترگلم !نمی دانم می توانم خوشبختت کنم یا نه؟تا حالا که موفق بودم خیلی هم راضی هستم ...اما از حالا به بعد نگرانم نگران این زمانه ی فریبنده ..البته می دانم که تو اهل فکر ومنطقی اما بدان آدمی که بزرگ میشود تازه خطرها برایش رنگ می گیرد..
دخترگلم ! از لحظه لحظه ی این روزهای ناب نوجوانیت لذت ببر شکر کن و استفاده ببر و بدان تا دنیا دنیاست تنها راه سعادت ایمان به خداست ایمانی که تو را به قله ی موفقیت و افتخار و عفت و وقار هدایت کند.....
دختر نازم !عمر و جوانیم کمترین داراییم هست که باهمه وجود تقدیمت میکنم ...